داستان حسادت مرد به گربه
مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود، یک
روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کر. ولی تا به خانه رسید، دید
گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی
کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه
پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد.
آن شب مرد به خانه بر نگشت... آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه کره
خر خونه هست؟
زنش گفت: آره.
مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم!
نظرات شما عزیزان: